کد مطلب:90448 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:123

محمد بن ابی حذیفه و سخن حق











محمد بن ابی حذیفه، پسر دایی معاویه و با اینكه با هم قرابت نزدیك دارند، اما از دوستان و فدائیان مخلص امیرالمومنین علیه السلام است زمانی كه محمد بن ابی بكر، شهید شد وی در لشكر او با عمروعاص جنگیده، زخم برداشت، عمروعاص او را به اسارت گرفت و به شام نزد معاویه فرستاد و او وی را زندانی نمود، مدتی طولانی در زندان به سر برد، تا اینكه روزی معاویه به حاضران خطاب نمود و گفت: خوب است این مرد نادان (محمد بن ابی حذیفه) را به مجلس احضار كنم، تا پس از بازجویی و اعتراف به تقصیر و ناسزا گفتن به علی، از زندان آزادش كنم.

حضار پیشنهاد معاویه را پذیرفتند، معاویه دستور داد او را از زندان به مجلسی آورند، پس از حضور در مجلس گفت: آیا وقت آن نرسیده كه حق را بشناسی و دست از علی بن ابی طالب علیه السلام این مرد آشوبگر برداری؟ مگر نه این است كه علی، در قتل خلیفه ی مظلوم عثمان بن عفان شركت فعال داشت. طلحه و زبیر را كه با عایشه به خونخواهی خلیفه قیام كردند، سركوب كرد؟ چه جرمی از این بالاتر كه علی آن را مرتكب شد؟ محمد گفت: ای معاویه، تو می دانی كه من از همه كس به تو نزدیكترم و تو را از دیگران بهتر می شناسم، گفت: آری مطلب همین است، گفت: به خدا سوگند، كسی كه در قتل عثمان شركت داشت و مردم را علیه او تحریك می كرد، جز تو و كسانی كه عثمان آنها را حكومت داد، غیری را نمی شناسم، زیرا مهاجران و انصار از او خواستند، تا تو و امثال تو را از حكومت عزل كند اما او به سخن مردم گوش نكرد و

[صفحه 497]

شد آنچه كه شد، اما اینكه گفتی عایشه و طلحه و زبیر، به خونخواهی وی قیام كردند، دروغ محض است، چرا كه اینان مردم را به قتل وی تحریك نموده، تشویق می كردند، سپس گفت: خدا را شاهد می گیرم، تا آنجای كه تو را می شناسم، در جاهلیت و اسلام یكسان بوده و هستی و اسلام كمترین، تاثیری در وجود تو نداشته و ندارد و علامت صحت این سخن، اینكه مرا به محبت علی و ولای او ملامت می كنی! علی كسی است كه تمام مهاجران و انصار، عباد و زهاد در كنار او دیده می شوند، ولی با تو جز فرزندان آزادشدگان فتح مكه و منافقان كوردل، غیری دیده نمی شود، تو آنها را در دینشان فریفته ای و آنها تو را در دنیایت گول می زنند، این سخن بر تو و آنها پوشیده نیست.

سپس گفت: به خدا قسم تا زنده ام، از علی به خاطر رضای خدا و پیامبرش، دست برنمی دارم و او را از جان و دل دوست تر دارم و با تو به خاطر خدا و پیامبر دشمنم و در این عقیده، از ملامت ملامت كنندگان، باك ندارم! معاویه گفت: اكنون گمراهی تو بر من روشن شد و دستور داد، او را به زندان برگردانند، وی پس از مدتی كه در زندان بود، از زندان فرار كرد، معاویه اعلام كرد، هر جا او را بیابند دستگیرش كنند و نزد او آورند، مردی به نام عبدالله بن عمرو كه شجاع و از هواداران عثمان بود، این امر را تقبل كرد، معاویه وی را به سركردگی گروهی، به تعقیب محمد فرستاد، عبدالله او را دستگیر نمود و پیش از ورود به شام، او را شهید نمود.

[صفحه 498]


صفحه 497، 498.